حقوق رئیس ساواک چقدر بود؟
میزان حقوق رئیس ساواک چقدر بود
بهمن ماه 57 انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و جمهوری اسلامی پایه گذاری شد. این ماه در سال 57 آنقدر حوادث عجیب و جالب داشت که مرور آن ها می تواند نکات تاریخی زیادی برای ما روشن کند. بر همین اساس تصمیم گرفتیم حوادث بهمن ماه 1357 را از روزنامه اطلاعات دنبال کنیم.
دستمزد سپهبد نصیری رئیس ساواک چقدر بود
رژیم متلاشی شد
روزنامه اطلاعات حوادث روز 22 بهمن را با جزییات گزارش کرده است. در این روز تمامی ارکان رژیم شاهنشاهی سقوط کرد و ارتش نیز اعلام بی طرفی کرد. «اطلاعات» این حوادث را این گونه گزارش کرده است:
«با آنکه امام تب دارد، ولی لحظه به لحظه در جریان حوادث بیرون قرار می گیرد. نزدیکان امام به طور مداوم اخبار را به رهبر انقلاب اطلاع می دهند. در این لحظه همافری که لباسی خونی بر تن دارد وارد می شود و فریاد می زند، گاردی ها تسلیم شده اند، کار تمام است. حاضران صلوات می فرستند و بلافاصله کانال انقلاب خبر را پخش می کند.
ساعت یک بعد از ظهر رادیو اعلامیه ستاد ارتش را دائر به لزوم بازگشت نظامیان به پادگان ها قرائت می کند. قدم بزرگی برداشته شده، حاضران با یکدیگر روبوسی می کنند. صدای تیراندازی به شدت بالا گرفته است، ولی ناگهان در یک لحظه سکوت مرموزی بر محیط حاکم می شود و بعد پیک ها دوان دوان می آیند. جوانی که لهجه خراسانی دارد، می گوید: آقا رفتند، آقا به خدا رفتند. حال غریبی بر حاضران حاکم است.
دو و نیم بعد از ظهر مسلم است که کنترل همه چیز به دست مردم افتاده، بازرگان بار دیگر از دفتر موقت نخست وزیری بیرون می رود. شایعات متعددی از بیرون می رسد؛ یکی از نزدیکان نخست وزیر موقت انقلاب خبر می دهد: آقا همین الان از طرف جواد سعید [رئیس مجلس] تلفن کردند و گفتند به توصیه رئیس مجلس، همه نمایندگان استعفا داده اند و مجلس انحلالش را اعلام کرده است.
مردم در حملات خود، هر لحظه دژی را فرو می ریزند و خبر این پیروزی ها مثل برق و باد در ستاد می پیچد. ساعت شش بعد از ظهر است. تلفنی خبر می رسد که «صدای انقلاب» آغاز به کار کرد. «عدیلی» از رادیو حرف می زند. این بار در کلام او نقشی از شاه و فرح و انقلاب سپید نیست. این بار گزارش ورود شاه، تولد ولیعهد یا سالروز شش بهمن را نمی کند.
از سوی نخست وزیر انقلاب، بیانیه ای نوشته می شود و در آن از کلیه مبارزان خواسته می شود که در حمله به پادگان ها، اگر با زندانی روبرو می شوند، از رساندن هرگونه آسیبی به او پرهیز کنند. چون «هویدا» در زندان ونک است، این توصیه به گروهی که به سوی زندان ونک روانند نیز می شود. ده دقیقه بعد خبر می رسد که گروهی از زندانیان جمشیدیه را پیش از رسیدن مردم، نظامیان موجود در پادگان آزاد کرده اند، ولی نصیری جلاد ساواک، نیک پی شهردار تهران و سناتور، دکتر منوچهر آزمون، منصور روحانی و سالارجاف نماینده مجلس که به سبب کشتار مردم حوزه انتخابیه اش بازداشت بود توسط نیروهای انقلابی دستگیر می شوند.
تا اینجا همه چیز بر وفق مراد پیش می رود. خبر سقوط کمیته ساواک مثل یک سرود در ستاد می پیچد. عوامل گارد شهربانی و کمیته همه یا تسلیم شده اند و یا فرار کرده اند.
علی حسینی گوینده تلویزیون که حالا چهره متفاوتی با گذشته دارد و کلام و سخنش پرطنین است اعلام می کند که بر اساس اخبار رسیده، نیروهای گارد به طرف تلویزیون حرکت کرده اند. حسینی از ملت استمداد می جوید. همین حرف کافی است تا ده ها تن مسلح و آماده به سوی تلویزیون حرکت کنند. از ستاد نیز گروهی اعزام می شوند. تلویزیون یکی دو بار نیز به شایعه مسموم بودن آب تهران اشاره می کند.
نخست وزیر انقلاب «امیرانتظام» را تعیین می کند تا صبح نخست وزیر را تحویل بگیرد.
قطب زاده مدیر عامل رادیو-تلویزیون می شود، دستور نخست وزیر برای بسته شدن فرودگاه ها صادر می شود. مرزها نیز بسته می شود. انقلاب ضروری می بیند که برای مدت 24 ساعت کسی از مرزها داخل و خارج نشود.»
عکس ها و مصاحبه با سران فراری رژیم که مردم دستگیرشان کردند
بسیاری از سران رژیم پهلوی در ماه های منتهی به انقلاب به خارج از کشور گریختند. برخی نیز توسط انقلابیون دستگیر و محاکمه شدند. دو نفر از مؤثرترین این افراد سپهبد نصیری و سپهبد رحیمی بودند که پس از دستگیری، در مصاحبه هایی نکات جالبی را مطرح کردند. این مصاحبه ها در روزنامه اطلاعات این گونه منعکس شده است:
«ساعت 2 بعد از نیمه شب نعمتالله نصیری و سپهبد رحیمی را برای مصاحبه آماده کردند.
س: چگونه گرفتار شدید و به دست نیروهای انقلاب افتادید؟
نصیری: 4 ماه است در زندان هستم، امروز وقتی «جمشیدیه» به دست نیروهای انقلاب افتاد آنها مرا به اینجا آوردند.
س: نظرتان راجع به وضع موجود چیست؟
نصیری: درست در حال عادی نیستم که بتوانم حرف بزنم.
س: شما نسبت به آنچه که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم (شکنجههای ساواک) درباره مردم و بهخصوص جوانان مردم انجام دادهاید چه فکر میکنید؟
نصیری: مستقیم را تکذیب میکنم، اگر دیگران کاری کردهاند، من بیاطلاع هستم.
س: در مورد انواع شکنجه چه میگویید؟
نصیری: من آدمی هستم در اختیار شما، من کاری نکردهام، میتوانستم نیایم، اینجا من خودم آمدم.
س: ولی مردم شما را به اینجا آوردند.
نصیری: میتوانستم فرار کنم.
در این لحظه آقای خلیل رضایی، پدری که 4 فرزندش شهید شدند و از گروه چریکی مجاهدان خلق در حالی که به شدت عصبانی به نظر میرسید، از نصیری پرسید:
س: مگر بچههای من به تو چه کرده بودند که آنها را کشتی؟ چرا اینهمه شکنجه به آنها دادی؟ چرا تمام ناخنهای آنها را با گازانبر کشیدی، چرا؟
نصیری: من از همه این چیزها که میگویید، بیاطلاع هستم.
پس از این جواب، حجتالاسلام لاهوتی روحانی مبارز از نصیری پرسید:
س: مگر تو خودت نبودی که مرا در زندان ساواک کتک زدی و بهخصوص چند بار محکم به گوشم کوبیدی؟
نصیری: من نبودم.
خبرنگار اطلاعات: درباره کمیته ساواک حرف بزنید.
نصیری: کمیته مربوط به من نبود، یک گروه مستقل بود از ساواک، شهربانی، ارتش و ژاندرمری.
س: از پرویز ثابتی بگویید. مگر او از شما دستور نمیگرفت؟
نصیری: ایشان مسئول امنیت داخل کشور بودند و معاون من نبودند.
س: از ثابتی چه خبر دارید؟
نصیری: شنیدم در تهران نیستند.
س: خرج ماهانه ساواک چقدر بود؟
نصیری: پروندههایش هست، فعلا به خاطر ندارم.
س: آقای نصیری، پس شما که همهچیز را انکار میکنید، در این سازمان منحل شده ساواک چکاره بودید؟
نصیری: من سرپرست کل سازمان بودم و بیشتر کارهای اداری، فنی و تامین احتیاجات اداری با من بود.
س: هر چند وقت یکبار با شاه ملاقات میکردید؟
نصیری: در هفته دو بار.
س: در این تماسها چه دستوراتی میگرفتید؟
نصیری: خاطرم نیست.
س: در حال حاضر از گذشته خود پشیمان نیستید؟
نصیری: نه، من طبق قانونی که تصویب شده بود و وظیفهای که هیئت دولت آن را تصویب کرده بود، عمل میکردم.
س: حقوق ماهانه شما چقدر بود؟
نصیری: 12هزار تومان.
س: چقدر مزایا داشتید؟
نصیری: حدود 12 هزار تومان.
س: درآمد دیگری نداشتید؟
نصیری: چرا، چند قطعه ملک داشتم که بنیاد پهلوی به من داده بود.»
«تیمسار سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی و رئیس شهربانی کل، بعد از ظهر دیروز هنگام سقوط پایگاه شهربانی توسط چریکها دستگیر شد و بلافاصله به ستاد نخستوزیر موقت برده شد. خبرنگار ما در محل در یک فرصت کوتاه مصاحبه زیر را با فرماندار نظامی دولت بختیار انجام داد.
س: تیمسار چطور دستگیر شدید؟
رحیمی: امروز ظهر در حالی که به تنهایی در میدان سپه راه میرفتم، چند نفر روی سرم ریختند و مرا دستگیر کردند و به اینجا آوردند، کمی هم اذیتم کردند و کتکم زدند، ولی مهم نیست، جوان بودند، من بیگناه هستم و کاری نکردهام، من همیشه خدمت خدا را کردهام و خدمتگزار مردم بودهام.
س: چرا پس از پیام امام خمینی که طی آن شما و دیگر امرای ارتش را دعوت به پیوستن به مردم کرده بودند، توجهی نکردید؟
رحیمی: من سرباز بودم و سوگند خورده بودم و باید به سوگند وفادار میماندم. من ضمن ستایش شخصیت امام خمینی در مسیری حرکت میکردم که در آن مسیر خود را موظف میدانستم آنچه را که در خدمت ارتش است انجام دهم. ضمنا به این انقلاب هم بیاعتقاد نبودم و مطمئن هستم از این به بعد ایران پیشرفت خواهد کرد.
س: درباره وضع فعلی خود چه فکر میکنید؟
رحیمی: خوشحالم که اگر اسیر هم هستم، اسیر دست مسلمانان هستم و حق و عدالت اجرا خواهد شد.
دیدگاه ها